نوشته شده توسط : الهام

همه روز جمعه‌ایی می‌رن بیرون ،گردش ،هوای عوض می‌کنن اون واسه خودش رفته بیرون منم مثل همیشه تنها تو خونه!پسیدم تو این خونه خسته شدم.چقد تو خونه ببشینم!مگه من چند سال دارم که این همه عذابو بی‌ تحرکی بکشم!۲۲سال!بهترین سال‌های عمرم داره هدر میره!ای خدا به دادم برس



:: بازدید از این مطلب : 718
|
امتیاز مطلب : 175
|
تعداد امتیازدهندگان : 52
|
مجموع امتیاز : 52
تاریخ انتشار : 20 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : الهام

۱ ازدواج زورکی!ازش متنفرم.بعده ۵/۲ سال باز ازش متنفرم.روز به روز هم نفرتم بیشتر می‌شه خودش کاری می‌کنه که بیشتر بشه.۱۲سال از من بزرگتره.دارم می‌میرم سکته می‌کنم.نمیتونم تحمل کنم خسته شدم اینقدر گریه کردم،از این روزهای تکراری.از این زندانی بودن.لذت نبردن .حسرت زندگی‌ هارو خوردن و باز هم گریه کردن.دیگه بریدم.نمیدونم خدا کجاست؟واقعا هست؟چرا به دادم نمیرسه؟



:: بازدید از این مطلب : 787
|
امتیاز مطلب : 154
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : 20 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : الهام

 

سلام من می‌خوام اینجا داستان بدبختی خودم رو بنویسم.چون هیشکی نیس بتونم حرفمو بهش بزنم.تصمیم گرفتم ۱وبلاگ درست کنم توش غم هامو بنویسم شاید سبک بشم.آما بدبختی من قابل حل نیست.فکر نمیکنم تو این دنیا از من بدبختترم وجود داشته باشه.اما بعضی وقتا خودمو دلداری میدمو میگم حتما هستو بدبختا رو به یاد میارم.اما این سرنوشت حق من نبود.خسته ام  واقعا خسته شدم از روزای تکراری،سر درد،فکرو خیال ...

 



:: بازدید از این مطلب : 706
|
امتیاز مطلب : 125
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : 20 فروردين 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد